به مناسبت آغاز مهر
از معلمم شنيدم صبح روز اول سال « با محبت جمله سازيد. » اولي قلم تراشيد: « من محبت را دوست دارم » دومي تنور دل بتفتيد: « مادرم محبت است كلاً » سومي كه بود دلگير: « محبت دروغ است » سبط شاعري هجا كرد: « از محبت خارها گل مي شود » يك به يك جُمَل بخوانديم آخرين نفر ز جا خاست كودكي يتيم ... كمرو جامه اش دريده بر تن صورتش لهيده از غم في المثل بودنش نبود او بود جمله را چنين شروع كرد: « خدا ما ر...